عشق این زیبا پری بی مثال بر دلم می افکند شوق وصال
طُرّه اش شلاق بر پِی میزند وَز نفیرش ناله بر نی میزند
شوق دیدارش که تاب از دل ربود کرده وادارم که بنمایم سجود
در هوای دیدنش هر روز و شب دیده گریانست و دل در تاب و تب
سید شد مرغ دلم در دام او وحشی دل بین عجب شد رام او
تاک ها از شور او گریان شده وز مِی اش پر جام سرمستان شده
می بنوشید عاشقانِ بیقرار عاشقان با می کنند از غم فرار