ستاره ها، نزدیک ترن وقتی کنار ماه
ینی تو دراز,
کشیدم گوش میدم به صدای باد
انگار یه دنیای دیگه ست و قفل میشه نگاه ما
میخندی سر میخوره بارون رو گونت
دلم میخواد سر بذارم آروم رو شونت
نگام کنی و بم بگی تموم میشه حس بد و
نگات کنم و بگم باتو آرومه خونم
چن سال دیگه چیزی از ما نمیمونه
بجز یه مشت عکس و پیام های توی گوشی
شایدم این صدا دیگه رو این بیتا نمیخونه
شایدم دل تنگت بشم بگم کوشی
شاید توهمه و ما اصن وجود نداریم
مثل خوابای بدت که میگفتم فقط یه خوابه
شاید تموم این لحظه ها ساخته ی ذهنته
مث عکست توی اتاقم که الان یه سرابه
حافظ ناتوانه از وصف پیچ زلفت
انگار از توی دو چشمات همه منظومه ها پیدان
بدون تو میشم فقط یه آدم گیج مرده
یکی که تموم زندگی شو به هیچی خورده
وقتی عمیق تر زل زدم تو مردمک چشمات
خودمو و پیدا کردم، سر و ته انگار
تو نیمه ی گمشده ی نیمه ی پر منی
تو باعث موندن رنگ سرخی رخ منی
از خورشید میگیرم الهام از چشمات انرژی
وقتی کنارتم حس میکنم انگار تو بهشتیم
تو خالی کردی منو از کینه از بی حسی
یه فصل جدید تو کتاب این انسان نوشتی
ستاره ها به ماه چشمک میزنن
چون تاریکی میسرشو روشن میکنه
تو خودت همون ماه آسمون منی
که حتی فکر بودنتم خوشم میکنه
تموم هفته به این فک میکردم
که چی شد اون آدمی که بش تکیه کردم
من تموم خیابونهای این شهر رو با خاطراتت و
یه هدفون متر میکردم
مهم نی دیگه حتی باشی کنارم
دیگه مهم نی حتی اگه پاشیده باشم
کاش میشد توی مغزم جای اسمت
سه نقطه یا حتی جای خالی بذارم
تموم هفته به این فک میکردم
که چی شد اون آدمی که بش تکیه کردم
من تموم خیابونهای این شهر رو با خاطراتت و
یه هدفون متر میکردم
مهم نی دیگه حتی باشی کنارم
دیگه مهم نی حتی اگه پاشیده باشم
کاش میشد توی مغزم جای اسمت
سه نقطه یا حتی جای خالی بذارم