من از اون شعرهایی میخوام
که خودم و به خودم نشون بده بعدا
من از اون شعرایی میخوام که مثل آینه
خودم و به خودم نشون بده بعدا
هر جوری بخوام رفتار کنم باش
هرجوری بخوان ازش برداشت کنن پس
یه جورایی معنی دار
مثل خط به خط زندگی توی ایران
تنها بشینم رو ساحل دریای خزر
بدون پاسپورت و ویزا
من از اون شعرایی میخوام
که تاریخ و مثل پتک تو سرت نزنه آینده تو بگیره
هنجاری فرو نکنه تو مغزت که
بیرون از مرز دو دلار هم معنی نمیده
قانونی اگه باشه واسه همس
نه که به خاطر ریش بلند یقه هاشو نگیره
از پلیس بیشتر از دزد نترسه
خودشو فقط حامی اموالش نبینه
من از اون شعرایی میخوام
که واسه نوشتنش نیاز به مخدر نیست
امنیت توی ذات خودم باشه نه تو شعارای روشن فکریم
از اون شعرایی که منو تو دوست داریم
از اون شعرای خوب همه فن حرف
که تو تریبون دانشگام بشه خوندش
نیان سراغت بعدش با یه دستبند
صلوات
میخوام از اینجا برم یه جای دیگه
که بسازم زندگیمو یه بار دیگه
بدور از هرچی دو رویی و تظاهر
فساد توی شهر من ادامه میده
از اون شعرایی میخوام که آب ها روونن توش
آسمون آبیه پرنده میخونه توش
ولی حیف که خوزستان نمیفهمه من چی میگم
اصفهان کفن کرده زاینده رود و
میخوام برم جایی که دین توش الم نیست
سرباز دین بودن اصلا مصلحت نیست
دعوت به ساده زیستی نشم وقتی که
فرهنگ برج نشینی بقیه فصل بندیست
من از اون شعرایی میخوام
که انگیزه میدن توش